۱۳۸۹ خرداد ۱, شنبه

گناه نكو

گر خطايم شام نيكو ئ به شوق،
چون غروب آفتابى كطف كوه.
مى نشينم در سر راهت به مهر،
انتظارى در طلوع با شكوه.

اى خطا كردى كه امشب با منى،
زينده بادا اين خطاى قسمتم.
اين خطاى سرنوشت و هديه اش،
در دو دنيا آبرو و اسمتم.

در حضور حزب انسانيى من،
بى گناهى جرم نابخشيدنيست.
بر خطاى موى تو پيچيده ام،
اين دلم اندر خطايت ماندنيست.

گر مرا با اطهام مهر من،
باز چون پرونده كردى آفرين
اين گناه من كه از جان و دلم،
دوست تر دارم تورا اى نازنين.

انتظار عوف كردن با نگاه،
انتظار لطف گرد پاى تو.
تا نشيند روى چشمانم چو برف،
تا بدانم لحظه ئ نجواى تو.

من خطا ز آن مى كنم كه از ملك،
بيرون از رويخط ايشان شوم.
من خطا ز آن مى كنم چون عاشقى،
گاه خندان گاه-گه نالان شوم.

چون شوم نالان بدانم درد عشق،
چون شوم گريان بدانم، جرم خويش.
هر قدر غتم به گيل سرد جرم،
آن قدر كه ساف سازم قلب ريش.

از تحاجم صواب پور ريا،
من پنه بردم به آغوشت به درد.
در پناه موى هاى مشكينت،
من گناه نيك كردم همچو مرد.

تا تو بگريزم ز غصب هر صواب،
خويش را در خويشى يت انداختم.
من ز شهر هر صواب پور ريا،
تو توانستم به سويت تاختم.

بر تو پيچيدم چونان كه پورگناه،
تا نپيچد بر تنم پيك صواب.
مغرق سد بوسه ات كه ز اين به بعد،
نيكى ناكرده بياندازم به آب.

5-وم ژانيور سال 2009. خجند، ساعت 01:45. در دل شب كه انگوشتهايم روى حرف تگمه هاى رايانه گناه نكو صادر مى كردند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر