۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۶, پنجشنبه

جزاى محبت


گنه ناكرده مى سوزم درون دوزخ عشقت.
نمى دانم چه كردم من.
همان آغوش و بوس و مهربانى يت چو شهدى بود،
خدايا، آه، مردم من.
گمان كردم ز شهدت امر شكربار مى گردد.
خطاكار،
مرد دردم من.

ذمان بودنت، زيبا و رنگين قصه ئ بودى
و هين رفتنت، درد و هزاران غصه ئ بودى
اگر سبز بهارانى، به هر يك فصل اين دنيا،
ولى من،
خزانم، رنگ زردم من.

نمى دانم گناهم چيست، مى سوزم، نمى دانى.
خبرها ز عالم دردم نمى خانى.
گنه ناكرده مى بينم جزاى عشق،
در اين كدبانوزار نوعهاى غصه و اندوه.
غضا از غسه كردم من
5 ماى، سل 2010 ساعت 10:32، خجند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر